کاروان

گمشده شب

در یک راه بودیم

آنها گم شدند یا من ’  نمیدانم !

 

در جاده سیاهی قدم گذاشته ام

نورهایی از دور می درخشند

پنجره های متحرک ؟

پنجره هایی که پرده های آن

گاه به راست

گاه به چپ کشیده می شوند .

و گاه پرده پاره میشود انگار .

یا شاید فانوس هایی

در دست گمگشته هایی

چون من !

به سوی نور راه را می روم .

 

فانوس نگاهم در وزش باد لرزید

کفترهای نیمه شب بودند

چشمشان در تاریکی

راه  را می درید !

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٠٩ ‎ق.ظ ; ۱۳٩۱/٤/٦

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir